-
اللهم انی افتتح الثناء بحمدک
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1394 00:37
گزیده ای از کتاب "عاشقانه های دعای افتتاح" به ترجمه ی دکتر واحدی اللَّهُمَّ أَذِنْتَ لِی فِی دُعَائِکَ وَ مَسْأَلَتِکَ فَاسْمَعْ یَا سَمِیعُ مِدْحَتِی وَ أَجِبْ یَا رَحِیمُ دَعْوَتِی وَ أَقِلْ یَا غَفُورُ عَثْرَتِی خدای من! خودت اجازه دادی که تورا بخوانم و نیاز هایم را از تو بخواهم... پس بشنو ای خدای...
-
اوست نشسته در نظر،من به کجا نظر کنم؟
دوشنبه 1 تیرماه سال 1394 18:44
بوی ناب بهشت می دهند همه ی نام های قشنگ تو می گذارمشان روی دلم گفته بودی الجبار... یعنی کسی که جبران میکند همه ی شکستگی های دلت را گفته بودی المصور یعنی کسی که از نو میسازد همه ی آنچه را ویران شده است درون دلت گفته بودی الشافی یعنی کسی که شفا میدهد تمام زخم های عمیق را هوای دلم سبک می شود با زمزمه ی نام های زیباست نفس...
-
و تو چه میدانی اصاب چیست!
دوشنبه 11 خردادماه سال 1394 12:35
یه روز عصر خسته و کوفته داشتم برمیگشتم خونه تو اتوبوس یه خانوم اصفهانی غلیظ اللهجه با یه لحن و ادباتی برگشتن بم میگن وای این کارا چی چیه شوما میکنین تو این گرما همون چادرت بست نیس؟ این ساق دستا چی چیس کردی تو دستت ؟ حالا کی میاد این یه وجب دست تو رابیبیند... (با عرض پوزش از ساحت لهجه شیرین اصفهانی، نهایت تلاشمو کردم...
-
دلم برای فردا و فردا ها میگیرد....همین!
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1394 22:11
کاش هر از گاهی یکی یادمان می آورد که ما از همان عالم ذر،از همان پاسخ قالوا بلی عهد کرده بودیم که با یکدیگر هم تیمی باشیم.عهد کرده بودیم که تا رسیدن به مقصد نهایی همراه و هم پیمان بمانیم. کاش هر از گاهی نگاهی به تاریخ گذشته مان می انداختیم و نگاهی به آینده ی پیش رویمان تا یادمان نرود کجای تاریخ ایستاده ایم،تا یادمان...
-
دفتر عمر ورق میخورد آرام آرام
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1394 19:35
در حصار سر زمین بی طلوع اضطراب باز هم من مانده ام با بی قراری های دل روی بال رنگ رنگ شاپرک های غزل مینویسم قصه ی شب زنده داری های دل بی قرارم رهگذار وسعت دلتنگی ام میگدازد سینه ام را شعله های خاطرات از همین حالا فضای سینه ام بارانی است دوست دارم تا ابد باشم کنار خاطرات روز های آشنایی روبه پایان میرود نو بهار پر طراوت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1394 18:04
نذر کرده ام یک روز که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد که قایقران،قایقران نیست اگر تلاطم های دریا را تاب نیاورد و با ذره طوفانی،بی خیال مقصد شود و قایقش را به دست امواج وحشی دریا بسپارد یک روز که خوشحال تر بودم می آیم و مینویسم که "این نیز بگذرد" مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب...
-
یار دبستانی من...
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1394 23:47
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 00:03
گفت: دعایمان با سقف گناهانمان برخورد میکند و آن وقت دلمان را خوش میکنیم که صلاح نبوده... +از دست دیگران به کناری گریختم از دست خویش تن به کجا میتوان گریخت؟؟ +طاقت فرسودگی ام بیش نیست در پی ویران شدن آنی ام ویران شدن...آنی ویران شدن...آنی ویران شدن...آنی
-
که جان را فرش مادر میتوان کرد...
جمعه 21 فروردینماه سال 1394 18:37
حــــر قرار بود بمیرد اما حب مادرمهربانتان شهیدش کرد حسین جان... ماهم به اندازه خودمان عاشق مادر عزیزتان هستیم... و من چه بگویم از مقام مادر،آنگاه که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: اگر کسی به اندازه ریگ های پراکنده بیابان و به عدد قطرات باران در طول دنیا در خدمت مادر بایستد نمی تواند حق یک روز را که مادر او را در شکمش حمل...
-
دو واحد درس مردم سالاری
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1394 23:33
میگه اصلن چطوره در کنار هیاهوها و گفتگوها و اخبار این روزها ورژن خاصی از باکلاس نمایی رو درپیش بگیریم که به این روش میگن نظر ندادن و پست نذاشتن درباره توافق نامه لوزان. البته کار سختیه به خصوص برای ما ایرانی ها که بذات خدای کارشناسی و تحلیل مسائل بصورت آنی و در تمامی حوزه های تخصصی هستیم. برای تمرین این ورژن باید به...
-
واهــار (!)
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 18:02
واهارِدون مُبارِک بو سال خِبی داربِدین یَگ سَری جی بیخوسدین یاچَن دلِدون واکِرکو مُن خا ذیقِم بَکِرد وَس بِیش به چه کِرمین خوساری مین اِدی
-
هرگز حضور حاضر غائب شنیده ای...؟!
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1393 11:32
بسم الله عیدانه ی راهیان نورِامســال شلمچه،حاج حسین یکتا * دانلود * به یاد عیدانه ی پارسال پ.ن و من همه اش دارم فکر میکنم به حکمت همه ی این سفرها و رفتن های ناگهانی؛ به حکایت همه ی رفتن ها و نرسیدن ها و نفهمیدن ها خدایا شرمنده ام از اینکه فکرکردن به هیچ های دنیایی آنچنان غباری بر دل و قلبم نشانده است که حتی وقتی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفندماه سال 1393 15:34
من نه پلاک شناسایی دارم نه رمز شب را میدانم نه راه برگشت را می شناسم نه تاب مقاومت دارم و نه پای رفتن آواره مانده ام میان خط مقدمی که دور تا دورم را میدان مین گرفته... راستی شما در شادی عندربهم یرزقون و درقهقه ی مستانه تان سراغی هم از اهل زمین میگیرید...؟؟؟؟
-
و این هم پایانِ دفترِ قایقرانِ 93 به روایت شاعر
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1393 22:44
زندگی از دروغ تا سوگند خسته از زیر و روی رو در رو زیر صورت هزارها صورت خسته از چهرههای تو در تو بیگناه از شکنجهها زخمی پشت هم اتهامها خوردن هق هق از درد و الکن از گفتن انتهای کلام را خوردن غرق ِ در موجهای پیش آمد گوشهی گوشهای دور از من پشت سکان خدا نشست اما باز هم ناخدا پرستیدن دل به دریای هر چه باداباد قایقم...
-
ریحـــــانه
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1393 15:59
در راستای همایش مذکور ریحـــانه به دلیل ضیق وقت، ادامه بحث رو از سالن شهید آوینی دانشگاه میاریم تو همین سنگر مجازی. من که خودم هنوز کلی حرف و سوال دارم و شاید گفته ها و شنیده های دیروز تازه جرقه ای بود برای بررسی و کالبد شکافی مبحث "حجاب" خلاصه اینکه کامنت دونی این جا تریبون آزاد احیانا دوستان اگر گذرتون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اسفندماه سال 1393 20:21
دلم می خواهد گدایانه کز کنم پشت در خانه تان و شما کریمانه دستم را بگیرید دلم میخواهد کودکانه اشک بریزم و از خستگی هایم بگویم و شما بانوانه با پر چادرتان اشک هایم را پاک کنید دلم میخواهد دخترانه سر بگذارم روی شانه هایتان و شما مادرانه نوازشم کنید دلم میخواهد سکوت کنم و شما بدانید درد هایم را و دست شفای خداوندیتان را بر...
-
برای حال خیالی که در حرم مانده
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 00:26
اذان بود و حرم نقاره میزد دلم طاقت نیآورد . صدا دادم سلام ای ضامن آهو ببین بیچاره ام آقا ... که ناگه یک کبوتر با صدای بالهای خود سکوتم را شکست کبوتر ناز و سرمست کنار حوض آن صحن حرم بنشست کبوتر تشنه بود و آب میخورد دل من بین سینه تاب میخورد صدایش کردم و گفتم کبوتر، خوش به حالت دلم میخواست آقا مثل تو اینجا به من هم لانه...
-
هوا بس ناجوانمردانه سرد است!
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 00:13
برف نو، برف نو، سلام، سلام! بنشین، خوش نشسته ای بر بام پاکی آوردی ای امید سپید! همه آلودگی ست این ایام عکس نوشت: همین الان یهویی!
-
این پست سر دراز دارد...
جمعه 17 بهمنماه سال 1393 23:50
۱) "من حقیقتاً نگران هستم. من نگران اسلام هستم. ما اسلام را از چنگ محمد رضا در آوردیم. و من خوف این را دارم که اسلام به چنگ ما مبتلا شده باشد، به طورى که ما هم مثل او یا بدتر از او بر سر اسلام بیاوریم. این نگرانى هست و زیاد است … (صحیفه امام، ج 11، ص: 312-318 ) ” ...و من حالا تنها و تنها به این می اندیشم که اصلن...
-
اندک اندک جمع مستان می رسد
پنجشنبه 2 بهمنماه سال 1393 22:34
انگارکن که دارد روزهای یارگیری به اوج خود میرسد انگار دارد دعوت نامه های آخرین هم فرستاده میشود برای اصحاب آخرالزمانی همان ها که طول و عرض جغرافیایی و حجاب های ظلمانی سیاست و چه و چه از قافله دورشان کرده بود همان ها که قرار است یار باشند ویاری کنند... و تو با خود می اندیشی آی قایقران حواست هست؟ وای برتو ی جوان شیعی...
-
هم ذات پنداری دانشجویانه:)
سهشنبه 23 دیماه سال 1393 20:14
بیدار شو،بیدار شو ای کودک شب بیدار شو امشب چه جای خواب باشد پ.ن: 1.میگه: چند وقته تا کتاب رو باز میکنم مخم به مخچم میگه استاد خسته نباشید! 2. بـــرف هم نمیاد اقلن به یاد + بگیم برف این چنینی ام آرزوست 3.ندای شنایی از درونت هی نهیب میزند:تو که خودت خوب میدانی امتحانات فرآیندی است نمادین و نمره دست استاد است و بس،لذا...
-
رحمه للعالمــــین
پنجشنبه 18 دیماه سال 1393 22:58
سلام بابای خوبی ها بابا ی مهربانی ها بابای درخشانی ها بابای زهرا بابا ی زکیه بابای سعیده بابای صابره بابای فاضله بابای کریمه بابای کوثر بابای مرضیه بابای معصومه بابای مهدیه بابای والهه بابای ریحانه بابای فاطمه بابای خیرات فراوان بابای بشارت دهنده بابای عاشقان و عاشقانه ها میلادت بر دخترت،بر وصیت،بر ما مبارک "...
-
یتیم آمده ام، مانده ام، پناهم ده
سهشنبه 16 دیماه سال 1393 22:43
م گر یتیم نبودی، خدا پناهت داد خدا، که در حرم امن خویش راهت داد هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی خدا پناه در آن دوره ی سیاهت داد خدا ! کدام خدا ! ؟ آن خدای بی مانند همان که عصمت پرهیز از گناهت داد همان که جان نجیب تو را مراقب بود همان که سینه ی خالی از اشتباهت داد توان و توشه به پایان رسیده بود ولی خدا رسید به فریاد و...
-
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه میکردی
جمعه 12 دیماه سال 1393 01:07
و این روز ها چقدر دوست تر دارم این شعر سهراب را "من اناری را میکنم دانه زیر لب میگویم خوب بود این مردم دانه های دلشان مثل انار پیدا بود..." اصلن فکرش را بکن، چقدر فوق العاده بود اگر دل و متعلقاتش برایمان قابل کشف بود آن وقت تکلیف آدم باخودش،تو، او و آنهای زندگی اش مشخص میشد از صدق گفتار ها و رفتار ها خیالش...
-
گاه نوشت دانشجویانه (3)
سهشنبه 9 دیماه سال 1393 20:42
و اما از معجزه ی روزها و شب های منتهی به ایام امتحانات باید گفت که این روزها همه چیز رنگ و بوی دیگری به خودش میگیرد کارهایی که شاید قبلا خیلی هم انگیزه و رغبتی به انجام دادنشان نداشته ای یکهو برایت جذاب میشود مثلا به طور ناگهانی استعداد آشپزی در وجودت شکوفا میشود بعد از مدت ها مداد رنگی هایت را بر میداری و مشغول نقاشی...
-
...
سهشنبه 2 دیماه سال 1393 20:45
سکانس اول؛ تا حرف از حضور و فعالیت اجتماعی میزنی، قیافه شان را کج و کوله میکنند یعنی که وا مصیبتا،وا اسلاما زن و حضور اجتماعی؟! آن هم در جامعه ی چنین و چنان امروز؟! پس حجاب و عفاف و کانون خانواده و...چه مشود؟ و تو میمانی که حجاب یعنی چه؟ اگر بنابود زن در اجتماع نباشد و در خانه بماند که حجاب معنا نداشت!مگر غیر این است...
-
الیک وجهت وجهی
جمعه 28 آذرماه سال 1393 21:46
این روز ها حتی جاذبه ی جزوه های درسی ام هم شده است حاشیه های دلتنگیشان برای شما انگار آتش عشق کربلایتان خاموشی ندارد مولا مارا ققنوس خواستید؟ بامت بلند باد که دلتنگیت مرا از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
-
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1393 23:58
و این شب ها چقدر خوب میشود درک کرد حس هبوط آدم را از بهشت ... +به جز مرا که اسیرم به دام طره ی دوست خدا خلاص کند هرکجا گرفتاری است ح س ی ن +پناه دل جامانده ام شده است گوش کردن این مداحی، به یاد لحظه های آسمانی سفر
-
گوشه ای از دفتر خاطراتم
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1393 21:32
خوابم نمی آید،می آیم و روی صندلی های جلوی موکب مینشینم و غرق میشوم در حال و هوای سیل جمعیت، امشب هم طبق عادت معمول، سرم را روبه آسمان بلند میکنم و چشم میدوزم به ماه تنهای آسمان اما این بار یاد شب های تنهایی زینب(س) و بی پناهی دخترکان حسین(ع) است که در ذهنت تداعی میشود، غم تنهایی و غربت آل الله است....بغض میکنی و...
-
ببند بار سفر را که یار نزدیک است
جمعه 14 آذرماه سال 1393 00:03
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است دوباره حال همه عاشقان تماشایی است که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است سفر حکایت یک اتفاق رویایی است ببند بار سفر را که یار نزدیک است طلوع صبح شب انتظار نزدیک است ببین که قفل قفس را شکسته، می آیند کبوتران حرم دسته دسته می آیند چو موج از همه سو دلشکسته می آیند غریب، از نفس افتاده،...