خدا یاجان!
در این حال و هوای روز های نفس گیر
که عالم و آدم هر کدام در حد وسع خودشان
وسیله ی آزمودن مارا فراهم کرده اند
عاجزانه تقاضا مندم که
اقلا شما در جایگاه خداییتان
در این امتحانات سختی که میگیری
کمی هم هوای ما را داشته باش
لطفا!
پینوشت:
میگه: امتحان وسیله س ، نمره دست استاده
یه وقت الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی آ !
گفته بود:
"میشد زودتر از اینها اتفاق بیفتد.
میشد زودتر از اینها بیایند پیشم.
کافی بود که پای قرارشان بمانند و دلشان با هم یکی شود...
اگر (میبینی) این همه تاخیر افتاده، (و من حبس شدهام)
دلیلش خود آنها هستند.
کارهایی که میکنند وخبرش میرسد دستم
کارهایی که اصلا توقعش را از آنها ندارم..."
نامهی امامزمان عج به شیخ مفید بحارالأنوار/ ج53/ ص177/ حدیث8
مولاجان
بی وفایی های همیشگی و نسیان های مکررم را بگذار به حساب بزرگ نشدنم
بگذار به حساب شیطنت های کودکی بازیگوش که آنقدر سرگرم بازی شده است
که کلا یادش رفته است پدر و مادرش ساعت هاست از آن گوشه ی پارک نگاهش میکنند و منتظرش هستند.
و من با گذشت بیست و چند سال از زندگی ام
هنوز هم آن کودک سر به هوایم.
خوب میدانم که بی تو، دنیایم پر شده است از
عشــق های کودکــانه...
بازی های کودکـــانه...
غم و شادی های کودکـــانه...
و خلاصه زندگی ای سراسر غفلت و کودکــی...
اما مولای من
اینکه بخواهی صبر کنی تا امـثال من بزرگ شویم،آدم شویم، که خـیلی طــول میکشد
دلتنگی ها و حال و روز پریشانمان را شاید به رویمان نیاوریم
بغض گاه و بیگاهمان را شاید هی قورت دهیم و لبخند بزنیم
اما همه ی این بی قراری ها
همه ی همه اش
از دوری شماست
غم دوریتان بی قرارمـان کرده آقا جان.
عاقا ما این برنامه ی رادیو 7 را خیلی دوست میداریم
مخصوصا بخش قصه های امیر علی را
اصلن این برنامه کلی طبع نوشتاریمان را قلقلک میدهد
کلی هم حالمان را خوب میکند.
پ.ن
1)
بلاخره یه روزی همه ی آرشیو و کتاب های قصه های امیر علی رو بدست میارم
همه ی همش رو...
2)
امشب داشتم برنامه را نگاه میکردم و فکر میکردم خدایا یعنی کی میشه من این اخلاقم رو اصلاح کنم که یهو گفت:
"گفتنی است این عادت تمام دانشجویان عزیز است که روزهای پیش از امتحانات را طبق یک برنامهریزی دقیق و حساب شده به یلّلی و تلّلی میگذرانند، تا آن موقع که شب امتحان فرا رسید و کار به دقایق و ثانیه ها کشید، بدون دغدغه و اضطراب و با خیالی راحت یکی در میان بر فرق خود و جزوهها بکوبند."
3)
محض تلطیف فضا
1)
میگفت:
قصه پرواز، قصه دل بریدن و دل کندن از پیله است.
هر که بیشتر دل میکند، بیشتر اوج میگیرد
زود تر میرسد...
بهتر میرسد...
2)
گاهی آدم "دلشــ" میخواهد کفش هایش را در بیاورد
یواشکی نوک پا نوک پا از خودش دور شود
بعد بزند به چاک و فرار کند از خودش
فرار...فرار
3)
خدایا،تو به ما جرئت پرواز بده
نیمه ی شعبان پارسال بود که متولد شد
قرار بود تولدش بهانه ای شود برای تحقق کلی فکر و ایده و طرح
قرار بود بهانه ای باشد برای تحقق آرمان هایمان
قرار بود کمکمان کند تا پیدا کنیم مسیر درست زندگی را
قرار بود....
این روز ها دیگر وقتش رسیده است که بنشینیم و یک ساله شدنش را تماشا کنیم
یک سالی که بنده شخصا
به عنوان عضو کوچکی از خانواده ی قدیمی ارزشبان
سختی هایش را دوام نیاوردم
شیطنت ها و گاها جستک و خیزک(!) های کودکانه اش را تاب نیاوردم
اما خوشحالم که دیگران هنوز سرپا نگهش داشته اند
هرچند هنوز هم لایق بهترین هاست...
خلاصه اینکه
ارزشبان جانم
یک ساله شدنت مبارک
الان دیگر باید بتوانی راه برو،حرف بزنی...درست میگویم؟
گفتم تا وارد فضای معنوی امتحانات نشده ام
زود تر تبریکاتم را برایت فرستاده باشم
هرچه باشد چند صباحی نان و نمک یکدیگر را خورده بودیم دیگر
امیدوارم روز به روز زنده تر و پویا تر شوی
و ما هم از دور قد کشیدنت را نظاره کنیم
پ.ن
اصلش آمده بودم این ویدئو را بگذارم
اما پیام تبریکمان اینقدر طولانی شد که جای پینوشت و متن و اصلی را جابجا کرد.
یادم باشد:
+ اخلاق مدار بودنِ بی دینانِ یک جامعه در مقابلِ بی اخلاق بودنِ دین داران
دین را در جامعه به چالش میکشاند .
+ گاهی ابتلائات راه کسب فیوضات است اما نمیدانیم . محمدتقی بهجت
+ دانشجو و طلبه ای که درس نمیخواند ، حرام است در حوزه و دانشگاه بماند . روح الله خمینی
+ آدم برای خدایی شدن باید یه طرفه خوبی کنه .
مرد که باشی
چهار تکه استخوان پوسیده ات هم
می تواند
سایه سر و پناه روز های تلخ و شیرین خیلی ها باشد...!!!
حاشیه نوشت:
میگه من به این حالت میگم سرماخوردگی وبلاگی
درست وقتی شجاعت نداری بری گزینه حذف وبلاگ
را بزنی پیش میاد.
راست میگفت،نمی تونستم حذفش کنم.
آخه دوستش داشتم،خودم بزرگش کرده بودم...
این شد که اومدم اینجا رو گردگیری کنم برای روزهای نو...