به مناسبت ایام جانسوز امتحانات،و به یاد تابستان 85،بچه های اردوی دلگشا و آقای تولایی...
بیست
آن نهایت غرور مدرسه
افتخار بچه ها
پادشاه سرزمین نمره ها
سایه ای که هیچ وقت
روی کارنامه ام نمی نشست؛
من رفوزه می شدم
جای من به اصطلاح
گوشه سیاه کوزه ها
البته
جای دنج و ساکتی ست
خلوتی برای شعر و شاعری
دور از سر و صدای هر چه بیست؛
بگذریم
کارنامه ام همیشه گند بود
گوش من پر از صدای سرزنش:
- دور درس و مدرسه از این به بعد
خط بکش!
-کو کجاست آن کتاب و کیف و دفترت؟
خاک بر سرت!
تنبل کلاس!
عاقبت هیچ کاره هم نمی شوی
حیف آن لباس!
گاه هم صدای پند بود
در خیال من ولی
فَسَوْفَ یأْتِی
اللَّـهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ... 54 مائده
آنها کسانى هستند که به خدا عشق می ورزند و جز به خشنودى او نمى اندیشند
خداوند هم در مقابل، آنها را دوست دارد ...
چقدر جالب که، در پیشی گرفتن در محبت هم تو شروع کننده ای
اول یحبهم و بعد یحبونه
عالم را بر اساس محبت آفریده ای ...و محبت خودت عالم آراست...
کافیست باز باشد چشمی که نظاره کند این همه حب و اشتیاقت را...
به برکت این ساعات و روزهای نورانیت آن چشم را، برایمان بگشا...
پینوشت:
1.توصیه میکنم خودم و شما مومنین و مومنات رو به خوندن چندین و چند باره ی کتاب "ماه رجب ماه یگانه شدن با خدا" استاد طاهرزاده
2.چقدر دلم برای کلاس معرفت النفس دانشگاه تنگ شده،یادش بخیر رجب پارسال رو چقدر برامون لذت بخش تر کرد،کاش همچنان از این نفحات ربانی در زندگیمان بوزد.
3. فایل کتاب رو از اینجا میتونید دانلود کنید+ ، رفقا اگه تمایل داشتید قسمت
ها، یا نکاتی از کتاب که به نظرتون جالب تر بود و در موردش چیزی به ذهنتون میرسه
رو اینجا بنویسید تا همه استفاده کنیم.
یک روز هایی در زندگی آدم هست که به ظاهر همه چیز سرجای خودش است
همه چیز روال عادی خودش را طی میکند
و تو ظاهرا نگران چیز خاصی هم نیستی.
ولی وقتی به دلت رجوع می کنی می بینی قرارندارد...
دل است دیگر،تنگ میشود...
وقتی تمام زندگی ات دلت باشد و این دل هم قرار نداشته باشد
یعنی به معنای واقعی کلمه دچار بی قراری محض شده ای...
کلی کار و برنامه داری ولی...
آدم باید یک جایی را داشته باشد تا وقت دلتنگی ها و بی قراری ها پناه ببرد آنجا
برود یک گوشه بنشیند و گریه کند تمام آنچه نمی داند چه را...
بعد سبک و رها راهش را بگیرد و برود پی کارش...
جایی مثل گلستان شهدا...
اِبتَدَأتَنِی بِنِعمَتِکَ قَبلَ أن أکُونَ شَیئا ً مَذکُورا ً
با نعمتت مرا آغاز کردی پیش از آنکه چیزی به یاد آمدنی باشم...
و امشب شروعی است دوباره بر آغازم...
پروردگارا سپاس که همچنان فرصتم داده ای...
ویژه نوشت:
خالصانه ترین و صادقانه ترین احساس عاشقانه نثار وجود تمامی مادران و معلمان بی نظیر وطنم. و یک دنیا عشق تقدیم به مامان عزیزم، حقیقتا که هم در مادری و هم در معلمی فوق العاده اید
محب را وظیفه است تا کنکاش کند،جستجو کند تا خبری از محبوب خود بیابد،این که او کجاست حال و هوایش چیست؟ محب، تمام عالم را زیر و رو می کند تا به محبوبش برسد کوچه به کوچه شهر به شهر...
هرچه محبوب به محبش نرسد،هرچه میان همه باشد و با او نباشد برایش سخت تر میشود.سخت می شود که دهان به دهان همه بگذارد و کلام به کلام محبوب نه،سخت میشود که همه را ببیند و محبوب را نه خلاصه قلبش همیشه تنگ است چشمش همیشه مشتاق. خواب و خوراک سرش نمی شود تنها کاری که از دستش بر می آید این است که مثل محبوب فکر کند مثل محبوب رفتار کند آن گونه عمل کند که محبوب می پسندد.
محب از خدا چه می خواهد یک دل پر درد و یک خلوت پر مجال برای محاسبه.
*****
شب از نیمه می گذرد دوباره وقت پدر برای آنانی است که تاریکی و خلوت شب را بساطی کرده اند برای درد دل با او .آن شب پدر یک گوشه ی ایوانش گوش فرا داد به درد و دل فرزندانش از هر گوشه ی دنیا،دلم اینجا بد جوری سوخت یکی کار می خواست، یکی سلامتی، یکی می گفت تو وقتی بیایی زمین ذخیره اش را برای شیعیان باز می کند،یکی می گفت تو بیایی به آقایی تو همه ی شیعیانت آقای جهان می شوند.کنج دفترچه ی تقاضاهای پسرانش نوشت چشم،برای همه ی حوائجتان چشم اما انگار قرار نیست که دعا کنید تا ظهور، درِ این زندان غیبت مرا باز کند،می ترسم بیایم باز خودم باشم و خودم تنها، خوب که نگاه کردم دیدم درست میگفت دعا زیاد است ولی دعا برای فرج کم برای فرج خودش.
کلاهم را قاضی کردم که این قدر که تو به فکر اویی اینقدر که تو یادش می کنی این قدر که تو حرف های او را گوش می دهی می توانی نام خودت را محب بگذاری؟ این قدر که او یاد توست این قدر که او برایت دعا می کند این قدر که او بر احوالت رسیدگی می کند...گاهی شک میکنم که من محبوب تو ام یا تو محبوب من
پینوشت:
۱. دانلود فایل صوتی+
۲. تشکرات ویژه از نیلوفر عزیز بابت ارسال فایل
۳. به یاد یک شنبه ی دوست داشتنی من و مریم