بیدار شو،بیدار شو ای کودک شب
بیدار شو امشب چه جای خواب باشد
پ.ن:
1.میگه:چند وقته تا کتاب رو باز میکنم مخم به مخچم میگه استاد خسته نباشید!
2. بـــرف هم نمیاد اقلن به یاد+ بگیم برف این چنینی ام آرزوست
3.ندای شنایی از درونت هی نهیب میزند:تو که خودت خوب میدانی امتحانات فرآیندی است نمادین و نمره دست استاد است و بس،لذا خودت را از اینترنت بازی محروم نکن. و تو به نشانه ی تایید باز هم به اینترنت درب و داغانتان سلامی دوباره میدهی.
4. به قول صدر المتوهمین: در قیامت منادی ندا در میدهد این الای.دی .اس .الیون من المخابرات؟ و ما در مقابل حیرت همگان وارد بهشت میشویم.پل صراط برای شاتلی ها و بقیه از تار مو باریک تراست،اما برای ما اینترنت مخابراتی ها پل صراط پهن خواهد شد به جبران آن پهنای باندی که در دنیا دهنمان را سرویس کرد.
سلام بابای خوبی ها
بابا ی مهربانی ها
بابای درخشانی ها
بابای زهرا
بابا ی زکیه
بابای سعیده
بابای صابره
بابای فاضله
بابای کریمه
بابای کوثر
بابای مرضیه
بابای معصومه
بابای مهدیه
بابای والهه
بابای ریحانه
بابای فاطمه
بابای خیرات فراوان
بابای بشارت دهنده
بابای عاشقان و عاشقانه ها
میلادت بر دخترت،بر وصیت،بر ما مبارک
"اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمة
محمد صلی الله علیه و اله
یا ابا القاسم یا رسول الله یا امام الرحمة یا سیدنا و مولانا
انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله
و قدمناک بین یدی حاجاتنا
یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله."
" میلاد پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و امام جعفر صادق علیه السلام مبارک
مگر یتیم نبودی، خدا پناهت داد
خدا، که در حرم امن خویش راهت داد
هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی
خدا پناه در آن دوره ی سیاهت داد
خدا! کدام خدا!؟ آن خدای بی مانند
همان که عصمت پرهیز از گناهت داد
همان که جان نجیب تو را مراقب بود
همان که سینه ی خالی از اشتباهت داد
توان و توشه به پایان رسیده بود ولی
خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد
چقدر واقعه ی آسمانی و شفاف
خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد
خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد
خدا که آینه را نور، با نگاهت داد
قسم به روز، که خورشید، شمع خانه ی توست
قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوه ی گهر بخشید
خدا که شعله ی روشن به جای آهت داد
خدا که جان تو را از الهه ها پیراست
خدا که غلغله قول لا الهت داد
جدا نمی شود از تو خدا، نخواهد شد
خدا رفیق سفر، بخت نیکخواهت داد
یتیم آمده ام، مانده ام، پناهم ده
مگر یتیم نبودی، خدا پناهت داد؟
و این روز ها چقدر دوست تر دارم این شعر سهراب را
"من اناری را میکنم دانه
زیر لب میگویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان مثل انار پیدا بود..."
اصلن فکرش را بکن، چقدر فوق العاده بود اگر
دل و متعلقاتش برایمان قابل کشف بود
آن وقت تکلیف آدم باخودش،تو، او و آنهای زندگی اش مشخص میشد
از صدق گفتار ها و رفتار ها خیالش راحت میشد
هرچه بود را دانه های دل می ریختند روی دایره
آن وقت تو میدانستی از ته دل، دلبسته ی کدام دلبستگی ها شوی
کدام را در آغوش بگیری و کدام را پس بزنی و دور شوی و فرار کنی!
به راستی که کشف حقیقت دانه های دل، فرآیندی است بس نفس گیر و دیوانه کننده
و حتی در پاره ای از موارد تهوع آور!
و تنها و تنها پناه میبرم به صاحب و خالق دانه های دل
از شر دل بیمار و بیمار دلی
و اما از معجزه ی روزها و شب های منتهی به ایام امتحانات باید گفت که
این روزها همه چیز رنگ و بوی دیگری به خودش میگیرد
کارهایی که شاید قبلا خیلی هم انگیزه و رغبتی به انجام دادنشان نداشته ای یکهو برایت جذاب میشود
مثلا به طور ناگهانی استعداد آشپزی در وجودت شکوفا میشود
بعد از مدت ها مداد رنگی هایت را بر میداری و مشغول نقاشی کشیدن میشوی
کتاب های غیر درسی که مدت ها بود حتی نگاهشان هم نمیکردی از گوشه ی کتاب خانه برایت دست تکان میدهند
اصلن انگار این روز ها حتی گل های قالی هم با تو حرف میزنند
جدن که این نسیم امتحانات چه نسیم معجزه گری است...
فکرکنم اگر همین طور به وزیدنش ادامه دهد کلی استعداد نهفته در وجودمان شکوفا خواهد شد.
پ.ن
1.میگه سوالی که بعد 7 ترم هنوز هم جوابشو پیدا نکردم اینه که:
"این درس عبرت که میگن دقیقا چند واحد داره عایا؟!" چه جوریه که همیشه موقع امتحانا باید به غلط کردن افتاد؟
2. دوست میداشتیم برنامه حاشیه متن شبکه 3 را،امشب
3. فعلا یک پیشنهاد برای مطالعه+
بقیه حرفم در این باره هم باشد برای فرصت مناسب تری
که اهالی مجاز آباد از جهاد علمی به سنگر های جهاد فرهنگیشان باز گشته باشند
سکانس اول؛
تا حرف از حضور و فعالیت اجتماعی میزنی، قیافه شان را کج و کوله میکنند یعنی که وا مصیبتا،وا اسلاما زن و حضور اجتماعی؟! آن هم در جامعه ی چنین و چنان امروز؟! پس حجاب و عفاف و کانون خانواده و...چه مشود؟
و تو میمانی که حجاب یعنی چه؟ اگر بنابود زن در اجتماع نباشد و در خانه بماند که حجاب معنا نداشت!مگر غیر این است که حجاب شیوه ی مواجهه با نامحرم است؟
سکانس دوم؛
حرف از حجاب که میزنی اعتقادشان این است که حجاب را به مقتضای شرایط و محیط باید برگزید، یعنی یک عده نامحرم اند یک عده نامحرم ترو شاید یک عده هم من باب برادر دینی بودنشان و یا رابطه ی فامیلی کلن محرم حساب شوند! و تو به تشخیص خودت( ویا شاید هم آن ها!!) باید نوع پوشش و محدوده ی حجاب را در جمع مذکور برگزینی.
و تو بازهم همین طور مبهوط میمانی ازسرعت و وسعت شیوع چنین تفکرات کج و کوله ای آن هم در میان قشر مذهبی تحصیل کرده ی جامعه!
و گویا متاسفانه این قصه سر دراز دارد...
وای که ما آدم ها عجب موجودات عجیب ناشناخته ای هستیم