بسم الله
یک سال دیگر هم گذشت
به همین سرعت
و من این روز ها چقدر فکر کردم به گذر این یک سال
به عهد و پیمان هایی که شب های قدر پارسال،در خلوت دو نفره یمان،کنج حرم با شما بستم...
امام رضای عزیزم
شما
در همه ی لحظه های خاص و خواستنی ای که در این یک سال گذشت
رحمت و رافتتان را با من تمام کردید
و من
اگر چه هنوز هم همان دختر بچه ی بازی گوش صحن و سرایتان هستم
اما یادگرفته ام
باز هم بیایم کز کنم دم خانه یتان
و بی چراغ و با دستانی خالی التماس کنم
امسال هم در پرونده ی تقدیر یکساله مان
دل خوشمان کنید به نسیمی از لطافت نگاه رئوفتان
دل خوشمان کنید که ما بیش از پیش محتاجیم به مُهر تاییدی از مِهر نگاهتان
یواشکی نوشت:
امام رضا جانم
اصلن همه ی این قانون ها و بند و تبصره ها و باید ها و نباید های اینجا و آنجا،این ارگان و آن ارگان و فلان کار و برنامه و... به کنار
من یقین دارم گوشه ای،تنها گوشه ای از نگاه لطف و کرمتان میتواند اربعین امسال هم مارا کربلایی کند...
اصلن خودتان ببینید این دوری چه بر سر دلمان خواهد اورد...