-
شعرکانه نوشت!
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1394 20:02
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست؟ یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟ بارها آمد و رفت بارها انسان شد وبشر...
-
اندر خاطرات یک چپ دست!
سهشنبه 22 دیماه سال 1394 00:14
از اتاق فرمان اشاره میکنند که گویا امروز روز چپ دست های عزیز بود و به بهانه ی گرامی داشت این روز میمون و مبارک برای تسلای قلب خودم، افلاطون،ماری کوری،چارلی چاپلین،انیشتین،نیوتن،پیکاسو،شکسپیر و سایر بزرگان و نام آوران چپ دست تاریخ این چند سطر روضه را می نگارم باشد. نمیخوام از تمام این چهار سال دوران دانشجویی بگم که همه...
-
برشی از یک عشق!
جمعه 11 دیماه سال 1394 03:06
آن وقت ها وقتی کتاب های نیمه ی پنهان ماه را میخواندی همان جایی که درست در اوج عاشقانه ها،حجم عظیمی از دلتنگی آوار میشد روی روایت قصه... همان جایی که ناخودآگاه مجبور میشدی بقیه روایت را از دریچه ی اشک بخوانی... همان جایی که انصافا جرئتش را نداشتی برای لحظه ای خودت را به جای راوی داستان تصور کنی درست در همان لحظه برای...
-
بگو که میرسد آیا صدای من به صدایت...؟؟؟
دوشنبه 7 دیماه سال 1394 00:18
سر میگذارد روی خاک صحن گوهر شاد هرکس برای گریه کردن شـــانه کم دارد ای کاش بودم در هوای صحن آزادی این روزها حال و هوای خانه دم دارد آیت الله بهجت می فرمودند: زود به زود به مشهد بروید گاهی موانع بزرگی با یکبار مشهد رفتن از سر راه ما برداشته می شود. هنگاهی که به حرم مشرف شدید به عدد اسم ابجد امام رضا علیه السلام یعنی...
-
از خون جٌون
یکشنبه 29 آذرماه سال 1394 11:37
نوشته بود: رفیقم گفت متوجه شدیم 70 خانوار شیعه در آلاسکا داریم. رفتم اونجا دیدم بالای خونه ی اسکیموها پرچم سبز "السلام علیک یا اباعبدالله "زده اند اونجا هم برای امام حسین اقامه ی عزا کرده بودند. گفت زکزاکی خیلی ها را شیعه کرده. توجهی نکردم گفت:نماز جمعه میخونه،سه میلیون نفر!گفتم یا نمیدونی نماز جمعه چیه یا...
-
سفرنامه نوشت(قسمت سوم)
شنبه 28 آذرماه سال 1394 19:59
مسیر نجف به کربلا... مداح کاروان زمزمه میکند: با اذن فاطمه دوباره صف به صف میریم تا کربلا پیاده از نجف به گوش جان رسد نوای نینوا خداحافظ نجف سلام ای کربلا... برای آخرین بار رو میکنی به حرم مولا و اذن سفر میگیری و نجف را به سمت کربلا ترک میکنی. انگار کن که همه ی رویای شیرین یک سال گذشته ات به واقعیت پیوسته است و الان...
-
سفرنامه نوشت(قسمت دوم)
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1394 22:29
پنج شنبه 94/9/5 نماز صبح را خرمشهر خواندیم و و بعد از آن به سمت مرز شلمچه حرکت کردیم. از کیلومتر ها قبل از گمرک(اصلن بخوانید از حوالی خود شهر) مسیر جاده را بسته بودند. تا یک جاهایی را باید پیاده طی میکردی و و از یک جایی به بعد دو گزینه وجود داشت. سوار قطار شوی و یا سوار اتوبوس های خود مرز.قطار ها که تا شعاع چند متری...
-
سفرنامه نوشت(قسمت اول)
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1394 20:16
بسم الله با خودت عهد کرده بودی امسال دیگر مثل یک دختر خوب سفرنامه ات را هر روز بنویسی،قول داده بودی بنویسی تا هرازگاهی خواندنشان تذکری باشد...تلنگری باشد...یادآوری ای باشد برایت. قول داده بودی اما،رفتی و آمده ای و کل سفر نامه ای که در دفتر خاطراتت نوشته ای شده است یک صفحه!(حقیقتا که خسته نباشی!) حالا مریض مالون! و...
-
راز هایی است پشت ماتم تو...
سهشنبه 17 آذرماه سال 1394 16:30
حسین جان برگشتم از بهشت به تبعیدگاه خویش حالا دوباره زندگی من فراق توست... جز کوی تو دل را نبود منزل دیگر گیرم که بود کوی دگر،کو دل دیگر؟
-
من کیستم،خسی که به میقات میرود
دوشنبه 2 آذرماه سال 1394 00:41
به زیر بیرقتان تا که جایمان دادند به عطر سیب حریمت شفایمان دادند برای رفتن تا هیئت شما آقا زبال هر ملکی دست و پایمان دادند پر از غبار پر از گرد و خاک ها بودیم به اشک روضه ی آقا جلایمان دادند به عشق گفتن نام حسین زهرا بود اگر به ما نفسی یا صدایمان دادند به دست حضرت آقا همه مسلمانیم به دست حضرت آقا خدایمان دادند برای...
-
اصبروا...صابروا...رابطوا...
دوشنبه 18 آبانماه سال 1394 21:30
این بیانات رو خوندم خاطرات"جـــاد"برام زنده شد چقدر این آیه رو روی آرم جاد دیده بودم و هربارنهایتا ترجمه ی تحت الفظیش رو تو ذهنم مرور کرده بودم و گذشته بودم کاش همون وقتا یکم دقیق تر شده بودم تو معنای آیه فراتر از بیانات استاد پناهیان خیلی میشه رو مصادیق آیه تو بعد تشکیلاتی فکر کردا. دریغ! از همه ی این جست و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 آبانماه سال 1394 19:37
در سینه هزار اشتیاق افتاده است در دل غم سنگین فراق افتاده است
-
و امر یده علی صدرها و سکنتها من الجزع*
شنبه 2 آبانماه سال 1394 02:01
میگفت یک عمر وقت نیاز داری تا لااقل بتوانی ذره ای هرچند مختصر ابعاد مختلف عاشورا را برای خودت تجسم کنی. تا کودکی، غم فراق یک عموی مهربان،تصور از دست دادن یک هم بازی کوچک 6 ماهه جوان که میشوی پای روضه های علی الکبر و قاسم بیشتر اشک می ریزی و شاید یک روزی هم پای روضه ی رباب... و من امسال همه اش به روضه ی خیمه ها فکر...
-
آقا سلام باز محرم شروع شد
یکشنبه 19 مهرماه سال 1394 10:14
آقا سلام ماه محرم شروع شد بازاین چه شورش است وچه ماتم شروع شد آقا سلام کاسه اشکی به من دهید ماه گدایی من و چشمم شروع شد یادم نرفته است نگاه شما به ما از گریه های ماه محرم شروع شد هاجر به پای روضه اصغر نشسته بود تا اینکه جوشش دل زمزم شروع شد آقا سلام نیت گریه نموده ایم شیرین ترین عبادت ما هم شروع شد
-
اطلاعیه
سهشنبه 14 مهرماه سال 1394 10:21
خوشا راهی که پایانش تو باشی....
-
مدرسه دانشجویی اهل بیت
شنبه 28 شهریورماه سال 1394 11:54
مدرسه دانشجویی اهل بیت نبوت واحد خانواده مدرسه دانشجویی قرآن و عترت علیهم السلام دانشگاه تهران است که به صورت مشخص به موضوع خانواده و تربیت نسل توحیدی میپردازد. فعالیتهای این مجموعه در سه محور پژوهشی، آموزشی و فرهنگی است. توضیحات بیشتر ثبت نام ترم پاییزه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1394 20:41
و عشق قافیه اش گرچه مشکل است اما خدا اگر که بخواهد ردیف خواهد شد...
-
از لاک جیغ تا خدا
جمعه 13 شهریورماه سال 1394 13:39
لطفا هرکی ندیده ببینه همین!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1394 22:58
به مادرش گفته بود: مادر من در الرمادی محاصره هستم و مهمات هم تموم کردیم اگر بعد از یک ساعت زنگ نزدم حلالم کن و مواظب سجاد و زینب باش. و مادرش جواب داده بود: خدا به همرات مادر، نگران بچه ها نباش، شهادت گوارای تو باد در گوشی نوشت: تلخ است این که قایقران باشی ،خیال برت داشته باشد که دلت را به دریا زده ای و به سمت بی...
-
خیاطانه!
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1394 22:10
طرز تهیه ی یک عدد مانتوی جلو باز یک عدد ملافه را برداشته(ترجیحا از این ملافه گل گلیا با رنگ های جیغ) آن را دور خود پیچانده و سپس در صورت تمایل ، برای محکم کاری یک عدد نخ را روی آن گره میزنی مانتوی شما آماده است. به همین سادگی...! البته از اتاق فرمان اشاره میکنند در طرح های جدید به جای ملافه از تورهایی نظیر پشه بند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1394 14:11
دلخوش به عیدی ام" سفر از جنس اربعین" آقا....قرار بعدی ما موکب الرضا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1394 14:13
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را تا زود تر از واقعه گویم گله ها را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1394 14:10
از لطف تو یک پیر پالان دوز هم گاهی دارد خبر از ماورا و ماورایی ها من شک ندارم گوشه چشمی از شما آقا میسازد از هر عاشقی شیخ بهایی ها
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1394 14:04
من کودک گمگشته ی دیروز این صحنم بیزارم از امروز خود،بسیار بیزارم کار من از آهو گذشته ضامن آهو دیروز کفتر بودم و امروز کفتارم
-
طعم خاطره انگیز قورمه سبزی!
شنبه 31 مردادماه سال 1394 19:57
این پست روایت یکی از بهترین و فراموش نشدنی ترین خاطرات زندگیمه،به بهانه ی میلاد امام مهربانم. کلاس دوم ابتدایی بودم،با خانواده عمو و مادرجون و آقا جون رفته بودیم مشهد اون روز ظهر هم برای نماز رفته بودیم حرم، هوا گرررم،حرم هم شلوووغ، منم طفل معصوم... به مامان گفتم من میرم آب بخورم بعد نماز اون گوشه ی صحن وای میسم...
-
هنوزم شهیدا رو میارن
شنبه 17 مردادماه سال 1394 23:23
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند استخوانهای تو را در شب عید آوردند جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود قفل آن باز نشد هرچه کلید آوردند مادرت گفت کبوتر شده ای ، می دانست آسمان را به هوای تو پدید آوردند لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده آب و آیینه و قرآن...
-
شعرک(!) نوشت
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1394 01:12
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم در حال فرو خوردن بغضی سرطانی آیا شده از شدت دلتنگی و غصه هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی...؟ سید تقی سیدی
-
کرشمه ی خسروانی
جمعه 9 مردادماه سال 1394 20:45
شاید اگر به اعتبار اسم سید مهدی شجاعی روی کتاب نبو د همان اول ها یا نهایتا اواسط کتاب که میرسیدم از ادامه مطالعه منصرف میشدم و درودی هم نثار ارواح اموات نویسنده میکردم و تمام. در طول خواندن کتاب نه تنها طرح موضوع بلکه این همه ذکاوتی که نویسنده برای معاویه قائل شده بود برایم ناخوش آیند می نمود اما به اواخر کتاب که...
-
چند خط روضه !
دوشنبه 5 مردادماه سال 1394 00:27
انگار دیگر برایمان عادی شده است دیدن صحنه های جنگ و قتل عام دیگر حتی نه بغض میکنیم، نه اشک میریزیم،نه قلبمان تیر میکشد نهایتا هم اگر خدایی نکرده وجدانمان درد بگیرد، سری به نشانه ی افسوس تکان میدهیم و تمام. شما را میکشند و قطعه قطعه میکنند و من مسلمان پر مدعا، بدون ذره ای دغدغه روال عادی زندگی ام را طی میکنم و تازه گاه...
-
اوست گرفته شهر دل،من به کجا سفرکنم؟
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 02:31
راستی،یادش بخیر پارسال این شب ها چقدرشوق دیدارتان را در دل داشتم اوج آرزوهایم شده بود زیارت اربعین... و چه چیز زیباتر از آن که امسال، آن آرزوی رویایی برایم تبدیل شده است به یک خاطره ی فوق العاده شیرین و البته بازهم یک آرزوی ناب و خواستنی... امام رئوفــــم قایقرانِ این شب ها بی چراغ و با دستانی خالی می آید تا اعتراف...