-
اندر حکایت روزگار دانشجویی
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 21:57
تجربه ی این چند ترم دانشجویی نشانم داده است که اصولا در دانشگاه بچه زرنگ بودن و نمره ی خوب گرفتن یک فرمول واحد دارد.ازاستثنا های معدود و انگشت شمارش که بگذریم فرمولی است در اکثر مواقع درست و قابل اعتماد.(ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش) در دانشگاه کافی است همان دروسی که برایت مشخص کرده اند را بگیری، به همان اساتیدی...
-
من ماندم و حکایت خونین داغ تو
جمعه 29 آذرماه سال 1392 12:42
این اربعین نشد ولی یک روز میرسد ویزای کربلای مرا مهر میکند
-
همین نزدیکی ها
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 16:11
دلت که میگیرد منت زمین و زمینیان را نکش همین نزدیکی ها هنوز هم راه آسمان باز است
-
بــــــــــــرف
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1392 22:27
صدای پای زمستان می آید...
-
به ماه آسمون میگفت ببین بابای من کجاست
شنبه 16 آذرماه سال 1392 22:41
اصلا پدر که در خانه باشد دل آدم همه جوره قرص است خیالت از همه چیز راحت است اصلا انگار بیش از هر چیز پدرها خلق شده اند برای روزهای دخترانه ی دختر هایشان. این که با کوله باری از بغض و دلتنگی پناه ببری در آغوششان دست مهربانشان را برگیسوانت بکشند و تو بی آنکه حتی خودت هم فهمیده باشی،حالت خوب خوب خوب شود و مطمئنم تو هم...
-
گاه نوشت(4)
سهشنبه 12 آذرماه سال 1392 17:05
تنها کافی است زاویه ی نگاهمان را تغییر دهیم از خشک خشک...تا سبز سبز...
-
گاه نوشت (3)
جمعه 8 آذرماه سال 1392 23:22
از تک تکشان سوال خواهد شد کلیک های کرده و حتی کلیک های نکرده ذهن ها و دکمه های کیبورد را به غرض(و مرض) مکدر نکنیم همین!
-
گاه نوشت (2)
جمعه 8 آذرماه سال 1392 17:09
خوشم میاد همیشه در زندگی وقتی ته ته قلبم امیدم به این و آن است آن چنان حالم را میگیری که ملتفت میشوم الهی و ربی من لی غیرک خدایا، تسلیم میشود باز هم خودت هوایم را داشته باشی؟!
-
گاه نوشت(1)
یکشنبه 3 آذرماه سال 1392 21:59
ببین اگه بلد نیستی کسی رو دلداری بدی اقلا هی بش نگو من که بت گفته بودم ok؟ رونوشت به خودم
-
حریم شخصی...؟!
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 20:21
میگفت این که من چطور فکر میکنم،چطور رفتار میکنم و جهت گیری هام چه سمت و سویی دارد یک مسئله ی کاملا شخصی است،و او حق دخالت در حریم شخصی آدم ها را ندارد(بماند که در این او گفتنش یک ضمیر مستتر تو هم خطاب به بنده وجود داشت!) میخواستم بش بگویم: ببین حکایت ما آدم ها و دغدغه هایمان نسبت به جهت گیری ها و رفتار های اجتماعی...
-
شام غریبان
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1392 18:43
نوشته اند ظهر روز دهم که رسید امام سجاد(ع) خطاب به حضرت زینب(س) فرمودند:" به بچه ها بگویید از خیمه ها فرار کنند...!" به اینجای مقنل که میرسی با خودت مرور میکنی،یعنی امام به کودکان دستور فرار میدهند....؟! صبر کن قایقران، بگذار ساده تر برایت بگویم دختر بچه های هاشمی تا آن روز آدم بد ندیده بودند مرد بد دور و...
-
دست من و تو نیست که ما عاشقش شدیم...
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 19:01
-
فتح خون (2)
جمعه 17 آبانماه سال 1392 11:24
الا یا ایها الساقی ادر کأساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها عمر بن سعد ابی وقاص نخست مایل نبود که امر میان او و امام حسین(ع) به پیکار کشد... هر کسی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر ازانتخاب خواهد شد وعمر سعد را نیز ساعتی اینچنین فراخواهد رسید . اما اکنون او می گریزد و دهر نیز در کمینش ، که او را به...
-
فتح خون (1)
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1392 12:23
و من هرچقدر با خودم و با قلم کلنجار رفتم آخر نتوانسم به نوشته ای برسم که این چنین دلنشین روایت کرده باشد گوشه و کنار قافله ی عشق مولایم حسین (ع) را. امسال اشک های محرمم را هدیه میکنم به روح پاکت، روحت شاد که با نوشته هایت حال و هوای محرممان را حسینی میکنی،سلام ما را به مولایمان برسان و برایمان دعا کن. قافله عشق...
-
آرام جانم...
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 23:02
همیشه نسخه های طبیبانه ات به موقع به داد دلم میرسد خوب میدانم که در این هیاهو های زمینی همیشه بیمار و درمانده کوی تو ام و تو داروی درمانم را همیشه به بهانه ای پیش از آن که دردم به فریاد برسد رسانده ای این که خسته باشم و دلم هوایی پرواز شده باشد بخواهم بال بزنم و بنشینم بر شاخه ی درختی که هیچ کس آنجا نباشد بخواهم خودم...
-
سقوط...!
جمعه 12 مهرماه سال 1392 00:49
به قول مداح ها همین دو خط و یاعلی : بچهها؛ اگر شهر سقوط کرد، آنرا دوباره فتح میکنیم مواظب باشیم ایمانمان سقوط نکند . شهید محمد جهان آرا
-
پاییز آمد در میان درختان
دوشنبه 8 مهرماه سال 1392 19:48
برخلاف نوشته های شاعران و تصورات اکثریت مردم که پاییز را فصل دلتنگی و افسردگی می پندارند من شخصا علاقه ی خاصی به این فصل دارم. بعد از سپری کردن تابستانی شلوغ با تمام گرما و جنبش و حرارتش،پاییز نوید بخش آرامش و سکوتی است دلچسب.سکوت و آرامشی که همراه شب های طولانی پاییزی شده و به تو این فرصت را میدهد تا وقت بیشتری را با...
-
در هوایت بی قرارم روز و شب
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 11:56
وارد کلاس که شدیم بعد از سلام و احوال پرسی وآشنایی های مقدماتی استاد شعری از سروده های مولوی را برایمان خواند در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب تا نیابم آن چه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب... و من در تاریک خانه ذهنم خاطرات کلاس...
-
به هوای حرمت میگذرد ایامم
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 19:45
تلویزیون را روشن میکنی همه جا صحبت از صحن و سرای نورانی امام رئوفت، و خواهر کریمشان است،سیل جمعیت مشتاق و زائری که این روز ها را بهانه ای کرده اند برای زیارت گوشه ای از بهشت... کامپیوتر را روشن میکنی،این جا هم گرد عشق پاشیده اند،همه دم از زیارت میزنند؛ زیارت اربابمان حسین(ع)،کربلایی ها حلالیت می طلبند و دل های مشتاق...
-
دردا....!
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 12:44
ساعت را نگاه میکنی،شب از نیمه گذشته است وبی خوابی مفرط دارد کلافه ات میکند،حالت گرفته است(بخوانیدحالت را گرفته اند!) نه حوصله ی کتاب خواندن داری،نه اینترنت بازی و نه هیچ کار دیگر،از شدت بی حوصلگی و بیخوابی خودت را سرگرم میکنی با مرتب کردن فایل های صوتی پراکنده این ور و آن ور تا اینکه.... این هارا مینویسم تا شاید روزی...
-
دخترانه
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 16:17
مثل بهار بود هوای رسیدنت باران چکید از رد پای رسیدنت در پشت درب خانه تان جمع میشوند خیل فرشتگان که برای رسیدنت_ -آماده اند از طرف ذات کردگار خود را فدا کنند فدای رسیدنت خاک بهشت بهر قدمگاه تو کم است آغوش نجمه بود سرای رسیدنت قلب برادرت ز تب شوق آب شد در التهاب ثانیه های رسیدنت در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن گلخنده...
-
کوچه نقاش ها 3
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 16:29
اوایل فروردین 61،عملیات فتح المبین شروع شد.رمز عملیت یازهرا بود و تو مرحله ی دوم نوبت گردان حبیب بود که عمل کند. من برای مرحله دوم خودم را به قرارگاه لشکر رساندم. ستون گردان حبیب راه افتاد بعد از هفده کیلومتر پیاده روی در دل دشت عباس و در دل تاریکی به نقطه ی رهایی نرسیدیم.قصه کمی مشکوک بود.من بیرون از ستون گروهان دوم...
-
کوچه نقاش ها 2
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 16:08
یک روز گفتند احمد آقا خمینی زنگ زده به دکترچمران و گفته امام دلش برایت تنگ شده و می خواهد شما را ببیند.همان روز دکتر با هلی کوپتر خدمت امام می رود .وقتی دکتر برگشت ریختیم دورش و از حال امام جویا شدیم. دکتر برایمان گفت: وقتی خدمت امام رسیدم ایشان چند ثانیه به صورت من خیره شد و گفت:"مصطفی،تو هنر مندی؛هنرمند باید یک...
-
کوچه نقاش ها 1
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 13:01
این روز ها مشغول مطالعه ی کتاب کوچه نقاش هستم؛بنا داشتم بعد از تمام شدن همه ی 503 صفحه،بنویسم از احساسی که موقع مطالعه ی کتاب داشتم،اما الان در اواسط راه این قدر به وجد آمده ام که تصمیم گرفتم نه تنها یک پست بلکه چندین مطلب در وصف کوچه نقاش ها بنویسم. کوچه نقاش ها کتابی است که انصافا خیلی خوب و ملموس با زاویه ی نگاهی...
-
برای مخاطبان خاص!
جمعه 25 مردادماه سال 1392 01:21
نفسم میگیرد از حضور در جامعه ای که همه خودشان را سفید سفید سفید می بینند و مخالفانشان را سیاه سیاه سیاه. حالم بد میشود از هم صحبتی با کسانی که خودشان را جبهه ی حق مطلق می بینند و مخالفانشان را باطل مطلق. متنفرم از آدم هایی که تهمت و دروغ را روشن گری میپندارند. دین و دینداری را تنها ابزاری برای نقد دیگران میدانند و...
-
تک پسر
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 22:27
صبح روز نوزده رمضان بود که متولد شد. باتولدش،مادر به یاد آورد خوابی را که در شبی سیاه دور از هیاهوی روز دیده بود و قلبش در سینه لرزید،خواب دیده بود که به او گلی سرخ عطا کرده بودند و او باید پاس دارد این امانت را؛ چنان با نرمی و لطافت پروراندش که هرگز قطره ی اشکی از چشمانش ریخته نشد و نگذاشتند اندوهی بر قلب کوچکش جای...
-
دیگر شورش را در آورده ای...!
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 15:14
عشقِ شهادت؟ شهوتِ شهادت؟ آرزویِ شهادت؟ دغدغه ی شهادت؟ . . . برای شهدا؟ در راه شهدا؟ به نیت شهدا؟ . . برای چه؟ برای آنکه زنده بمانی و نمیری؟ برای آنکه عاقبتت به خیر شود؟ برای آنکه به سعادت جاودان برسی؟ برای آنکه شهادت بهترین است؟ برای عندربهم یرزقونش....؟ خجالت بکش دختر....دیگر شورش را در آورده ای منیت دارد از سر و...
-
یا رفیق
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 14:25
از همان روزی که گلمان را سرشتی بیش از هرچیز برایمان رفیق بودی دم گوشمان زمزمه کردی"رفیق هیچ وقت زیر قول وقرارش نمیزند پس سر پیمانتان بمانید تا سر پیمانم با شما بمانم.... " و من هنوز هم از میان تمام اسماء حسنی ات عاشقی میکنم با این نام "یا رفیق من لا رفیق له" یا رفیق در این آشفته بازار رفاقت ها کجای...
-
و من باز دلتنگ یک حال ساده ام
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 01:13
وقتی از شما که حرف میزنیم همه ی فعل هایمان ماضی اند ماضی خیلی خیلی بعید ... کاش کمی نزدیک تر میشدیم ... این شب ها بیشتر از هر زمان دیگری دلم برای یک حال ساده تنگ شده است..!! ماه رمضان در جبهه ها...
-
قند پهلو
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 23:01
اصلا باورم نمیشه!!! بلاخره نمردم و یه برنامه طنز درست حسابی از این تی وی منزل مشاهده نمودم وای این برنامه ی قند پهلو خیلیییی خوبه،خیییلی... حتی جالب تر از مناظره های انتخابات و سخنان مستر غرضی یعنی جدا هرکی نبینه کل عمرش به فنا رفته هرشب ساعت 9و نیم شبکه آموزش با حضور طنزپردازان مطرح کشور،اجرای رضا رفیع و داوری شهرام...