1)
میگفت:
قصه پرواز، قصه دل بریدن و دل کندن از پیله است.
هر که بیشتر دل میکند، بیشتر اوج میگیرد
زود تر میرسد...
بهتر میرسد...
2)
گاهی آدم "دلشــ" میخواهد کفش هایش را در بیاورد
یواشکی نوک پا نوک پا از خودش دور شود
بعد بزند به چاک و فرار کند از خودش
فرار...فرار
3)
خدایا،تو به ما جرئت پرواز بده
آدم گاهی دلش میخواد
بزاره از دنیای خودش بره بیرون
بعدم به یکی بگه بیا وایسا جای من، یه سرو سامونی به اوضاع بده تا من بر گردم ...!!
+ چقد عاجز است آدمی وقتی
توان کنترل افکار خودش را هم ندارد ...
اوهوم
سلام واقعا وبلاگ خوبی دارین هه هه هه هه هه ما هستیم!!!!
سلام بر رفیق متاهل و متعهد
از اونجایی که جمعیت خوانندگان مزدوج وبلاگ داره میره بالا باید برم یه دستی بر سر و روی لینک های مفید وبلاگ بزنم خیلیم دست خالی بر نگردید
بلاخره بچه ی مردم یه آستانه تحملی داره دیگه.
تبریکات بنده رو خدمتشون ابلاغ بفرمایید،ان شاالله خداوند بشون صبر بده.
پ.ن
عاقا یه سوال، ببینم نکنه بازم مادر گرانقدرتون جمعه به جمعه باید بشینن انواع اطعمه و اشربه برای شما تدارک ببینن؟اون هم تازه به میزان دوبرابر سابق؟ راستشو بگو
سلام بردوست دوران تجرد مسخره نکن هنوز کار به اونجا نکشیده آخه خودم تنها میرم در ضمن کار مامانم نصف میشه چون اونموقع مامان ایشونم هستن دیگه هه هه هه!!!
به قول فامیل دور، من دیگه حرفی ندارم.
فقط ان شاالله خدا به ایشون و خاندانشون صبر جمیل عنایت کنه
آقاچرا؟! من به این خوبی توچه دوستی هستی؟؟
شوخی کردم خوب،شوما که یه دونه ای اصلا
اینا تلافی اون روزاییه که من ترم صفری رو مسخره میکردید
منم بچه مظلوم
ببین الان که دارم اینو مینویسم کلی خاطره برام زنده شد
یادته....؟ اون موقع که پامو کوبونده بودم تو در،از خواب پریده بودی روبه قبله نشسته بودی....خخخخ
آب هویج بستنی های کذایی...
تمام فیلم های دری وری که تا اکران میشد میرفتیم می دیدیم.
اصلا اون شب که زلزله اومده بود و...
ناگهان چقدر زود دیر میشود.