گفته اند علی ابن مهزیار 19 بار به شوق دیدار امام زمان (عج) پیاده به سفر حج رفت
تا اینکه بلاخره برای بار بیستم اجازه دیدار یافت.
گفته اند آنگاه که با دلی شکسته دیدار روی حضرت را از خدا میخواست
جوانی دست روی شانه هایش میگذارد و میگوید چه میخواهی؟
و او پاسخ میگوید به دنبال امام محجوبم هستم.
جوان ناراحت میشود و میگوید نگو امام محجوب
امام بین شماست و این عمل سوء شماست که بین امام و شما فاصله انداخته است.
همراه جوان وارد خیمه امام زمان میشود
عرض سلام و ارات خدمت معشوقش میکند و امام با گرمی جوابش را میدهند و می فرمایند
روز و شب منتظر تو بودیم چرا دیر آمدی...؟
نوشته بود
"بعد عمری ادعای انتظار،تازه فهمیدم اولین امتحان(بخوانید ابتلا)مدعیان انتظار مهدیِ موعودِ موجود، همان انتظار است..."
راست میگفت
انتظار تازه بعد از لبریز شدن از شوق معنا میابد
اصلن شاید انتظار این روز ها باید باشد تا در همان ابتدای مسیر،پیش از هم قدم شدن،عهد و پیمان سه نفره مان را مرور و تجدید کنیم
اصلن شاید پیش نیاز شروع حرکت برایمان لمس گوشه ای از حقیقت انتظار است...
+
آی قایقران حواست هست؟
انگار که زبانم لال برایت شده است کانهو سپرده ای بلند مدت!
سودش را میخوری و خودش را گوشه ای رها
او را برای فردا میخواهی نه امروزت که کارهای مهم تری داری
امروز های روزمره ات غیبت کبری است
که قفل فرجش فردا ها باز نمی شود...
پیش از غروب
چون ستاره ای ظهور کن
تا ماه را به خورشید برسانی
و بین الطلوعین زندگی را تا ابد بسط دهی
صدها سال است روز وشب منتظر ظهور من و توست...
جالب بود.
ان شا الله بعدا در موردش بیشتر صحبت می کنیم.
یا مهدی!
ان شاالله
+بی نام تا اطلاع ثانوی!
عاقا من الان باید چی بگم؟ نه. از شما میپرسم. چی بگم؟ نه. چی بگم؟!
خودت بگو من یه چیزی بگم یکم خالی شم
+برای تمامی منتظران خداوند "بزودی" فرج عنایت کند انشاالله
آمین
کامنتم برای پست قبل رو که هنوزتایید نکردی دختر جان!
علی ای حال
برای این پست کامنت نیلوفر را لایک و مجدداً به اشتراک میگذارم!
کامنت بی نام خاطرات دوران جوانی! را برایم تازه کرد
شاید تعریفش کردم بعدن ها...
در این روزهای احساس های خوب دعایمان کنید...
سلام خواهرم
ارادت