قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

خطابیه نوشت!

ببین دوستم اصراری بر اثبات درست بودن حرف هایم ندارم ها

اما این ها دیدگاه های شخصی من است

که شاید ناخواسته تلخ و گزنده بیانشان کردم

و متاسفانه توضیحاتت هنوز هم برایم قانع کننده نیست!

اما اقلا خوشحالم تمام این تلخ کلامی ها برای یک دغدغه و دلسوزی مشترک بود

.......

1.ببین تفاوت کار فردی و گروهی تو همینه،این که تو کار گروهی نمیشه اجازه داد همه،همه چی رو تجربه کنند،سرشون به سنگ بخوره بعد تاره برگردند راه درست رو بپرسن

2.حکایت ما آدم ها و دغدغه هامون نسبت به جهت گیری های همدیگه، اون هم تو یک گروه اجتماعی،عین حکایت همون رزمنده ایه  که وسط میدان، به هم رزمش میگه: برو شمشیرت رو تیز کن؛ و بر فرض مثال طرف در میاد و میگه: به تو ربطی ندارد،هروقت دلم خواست اون رو تیز میکنم و..... حالا تو بگو باید بی تفاوت نشست که هم خودش رو نفله کند هم دیگران رو زمینگیر؟ اون هم به بهانه ی کسب تجربه و دخالت نکردن در حریم همدیگه؟مثلا بشینیم و منتظر بمونیم وقتی همه باهم منهدم شدیم بعد تازه طرف بیاد  و بگه راست میگفتیا،حالا شمشیرم را چطوری باید تیز کنم؟!!

مگه نه اینکه رفتار اون طرف،حالا براومده از ناآگاهی،بی تجربگی،غرور یا هر چیز دیگه ای داره اثرش رو بر کل اجتماع میذاره؟

مخلص کلام اینکه:

هرجوری فکر کنی منشا اصلی همه ی بن بست هایی که بارها و بارها در کار های تشکیلاتی زمین گیرمان کرده این است که آنجا که باید به آموزش و انتقال تجربه بها داده میشد یادمان میرود و بعد که کار از کار گذشت؛ دیگر هیچ راه و فرصتی وجود ندارد جز آزمون وخطا،جز کسب دوباره ی تجربیات، جر درجا زدن و تکرار یک سیکل معیوب.آن وقت تازه ناله مان به آسمان میرود که ای داد ای هوار این ها چرا این طور رفتار کردند،این ها با ندانم کاریشان چقدر مشکل آفرین شدند و ما ماه هاست کارمان شده است حل اختلاف و....

حالا اگر این وسط، در یک نقطه ی این سیکل معیوب،یک عده ای پیدا شوند، خودشان را سپر کنند،علارغم همه ی مشکلات و بی رحمی های اطرافیان جهت این چرخه را منظم کنند، به زور و اجبار و تهدید هم که شده تجربه و آموزش را در گروه تزریق کنند قطعا مشکل حل خواهد شد. آن وقت تازه صعودمان شیب مثبت میگیرد 

......

پ.ن

۱.منظورم از وظیفه این بود که اگر واقعا آمده اید دلسوزانه روند را اصلاح کنیم باید ترکش هایش را هم بپذیرید دیگر؛ باید خیلی سریع  یک انقلاب جهادی کنیم، و قدم اول هر افدام جهادی تمرکز روی بحث جذب نیروی کارآمد و آموزش است.

اگر با این توصیفات در میدان هستید، تاب تحمل ناله ها و برجک زنی های من و امثال من را که در این چرخه گیر کرده ایم دارید پس یاعلی؛ شما مدیریت کنید و ما سربازانه برای همکاری آماده ایم. و الا که شما را به خیر و مارا به سلامت

۲.قرار بود خطابیه نوشت باشد اما نامه ی سرگشاده شد،برسد بدست همه ی آن هایی که شاید نا خواسته از سر نگرانی و دلسوزی با کلامم آزردمشان 

۳. خواهران و برادران بزرگترم، پذیرای نظرات اصلاحی،تکمیلی،توبیخی،تنبیهی،،شویقی،تشریحی و تستی شما هستم 

یا حق

نظرات 6 + ارسال نظر
نیلوفر چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:46 ب.ظ

؟؟
قضیه چیه؟

قضیه ای نیس!
آسیب شناسی بود:)

یاس کبود چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام عزیز
میدونی که موافق صحبت کتبی نیستم....میدونم که با نوشتن نمیشه راضیت کرد...باشه اگه وقت اصلاحه پس آماده ترکه هم هستید نه؟!...اگه بریم بریم تا شهادت،پس آماده نقد هم هستید نه؟!اگه تو میدانید، پس آماده داد و بیداد تیز کن شمشیرت را هم هستید نه....باشه پس فقط یه لحظه سکوت کن تا غیر از صدای خودت حرف دیگران را هم گوش بدی....
ما آموزش ندادیم.باشه میدیم....اما نه اینجا....خدا به خیر کنه قبض مبایلمان را....

سلام
ما که هنوز کاری نکردیم که بخواییم نقد شیم، اصلا این همه فک زدن برای همینه که خروجی کار رو بتونیم ببریم بالا، بعدشم ما که دیگه آب از سرمون گذشته،آخه ماهم مثل شما در زمره ی همون گروهی هستیم که آموزش ندیده افتادیم تو این راه،این چیزای دست و پا شکسته ای هم که یاد گرفتیم طبق همون قاعده ی آزمون و خطاست.
البته همشم تقصیر شما نیستا لابد مسئولین قبولیتون هم با شما همین کارو کردن!کما اینکه ما هم مثل خودتون و بقیه یادمون نمیره بلاخره فراز و فرود هاتون رو در دوران مسئولیت...
و اما خارج از همه ی این صحبت ها
برای اینکه آیندگان هم مثل ما تو این راه درب و داغون نشن و انرژیشون به فنا نره حاضرم اقلا در این چند ماه مسئولیتم هرکاری کنم، اما برای درمان راه،لازمه همه ی جانبازان و مجروحین بیان کمک!
اینم اتمام حجت!
پ.ن
بر خلاف نظر تو با شیوه ی مکتوب بسیار موافق ترم،این طوری اقلا قابل جمع بندی کردنه حرفا، خودمون میتونیم بعدن قضاوت کنیم چکار کردیم.

یاس کبود چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام
نه ادعایی هست نه داد سخن....این روش غیر از آفت هیچ چیزی نداره خانمی....اگه واقعا قصدت بحث و رسیدن به نتیجه سازندست در خدمتم،اما به این روش نه....

مهندس جان من که نگفتم بیا اینجا بحرفیم که...
گفتم تجربه ثابت کرده بحث مکتوب بازدهش بیشتره
بازم هر طور شما امر بفرماییدخواهر هیئت نظارت جان.

مردی بنام شقایق یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:50 ق.ظ http://shaghayegh313.blog.ir

سلام

تقریبا سال آخر عمر دانشجویی ما تو دوره لیسانس به همین گذشت که شما فرمودید.
اصلاح سیستم ، آسیب شناسی و رفعشون ، تربیت نیروی آماده و پایه کار ، از بین بردن اختلافات بین افراد و....

یه جورایی پیر شدیم تو این قضیه و با زحمت خیلی زیاد به لطف خدا به نتیجه هایی هم رسیدیم.

ولی بعد از ما چون کسی واسه این قضیه زحمت نکشیده بود قدرش رو ندونستن و دوباره سیر نزولی شد متاسفانه!!

این جریان دو سمت داره
یه سری نیروهای قدیمی و با تجربه که باید با تمام وجود تجربیاتشون رو انتقال بدن
یه سری هم نیروهای جدید که باید با تمام وجود این تجربیات رو بگیرن و استفاده کنن


باور کنید بعضی چیزارو بنده بیش از صد بار تذکر دادم و حتی نوشتم و دادم به بچه ها!
الان بعد از چند سال میگن سر اون قضیه ای که شما میگفتی مشکل داریم.

نمونش کار کردن واحد خواهران با برادران.

ینی یه جونی کندیم ما واسه اینکه اختلاف و درگیری های این دوتارو حل کنیم.
حتی بنده دوره کا رتشکلیلاتی و ارتباطات دختر و پسر در کار تشکیلاتی گذاشتم و بیش از پنج جلسه دربارش بحث کردیم و نتیجه گیری!
ولی تا شیش ماه بیشتر دووم نداشت. بلافاصله بعد از تغییر مسئولیتها دوباره همون آش و همون کاسه

واسه همینه که باید هر دو طرف پذیرش و درخواست انتقال تجربه رو داشته باشن.

وگرنه به هیچ وجهی نمیشه نیروی تازه کار رو وادار به انجام کاری کرد!

عه
پس شما هم زخم خورده ی این راهید من دقیقا نمیدونم مشکل چیه اما میدونم یه جای کار داره می لنگه. انگار این شده یه قانون که هرکی وارد کارهای تشکیلاتی دانشجویی میشه بعد از اتمام دوره مسئولیتش میگه ما تو این راه پیر شدیم! البته قبول دارم حضور تو این فضا ها،همین زخم خوردن ها و تجربه کردناست که آدم رو بزرگ میکنه اما آخه گاها برای کسب این تجربه ها بارها و بارها بهای سنگینی پرداخت شده.
به نظرم تنها راهکار اینه که یه جاهایی،بعضی تجربیات رو باید با زور چماق هم که شده فرو کرد تو مغز یه سریا این تنها راهکاره
پ.ن
حالا شما تو کدوم تشکل ها توفیق جانبازی پیدا کردید؟!

زمرد یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:49 ب.ظ

به نظرتون زمان چقدر برای ما صبر میکنه که تازه دراین مدت کوتاه خدمت مدام بخواهیم به فکر حل اختلاف بین خودمون باشیم کاری که همه فقط درموردش صحبت میکنیم حل مشکلات دقت کردین توجه بیش از حد به این مسائل چه ضربه های سنگینی به ما زده چقدر مارو ازهدف اصلی در بعضی جاها دور کرده

خب منم نگرانیم از اتلاف انرژیه
بیخیال بگذار بگذریم
به قول تو، سخن دوست خوش تر است

راه نشین یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:49 ب.ظ http://raahneshin.mihanblog.com/

بران قایقران!
سکون تو
از خروش این دریای طوفانی، کم نمیکند!



+ در انتظار بروز رسانی .......

رفته بودم یه سر جهاد علمی کنم خب!
البته این آشفته نوشته ها که انتظار کشیدن نداره
اما چشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد