قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

حدیث عشق

غرور عشق شکست و دوباره باران...آه

چقدر روی نگاهت حساب خواهم کرد...

چه اسفند ها دود کردیم برای تو ای روز اردیبهشتی...

«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ... تَوکَّلتُ عَلی اللّهِ وَ لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ العَلیِّ العظیمِ.

اللّهم اِنّی اسْلَمْتُ نَفسِی الیکَ و وجَّهْتُ وَجْهی اِلَیکَ و فَوَّضْتُ أمرِی اِلَیکَ» .

الهی اِبْتَدَأْتَنِی بَنِعْمَتِکَ قَبْلَ أنْ أَکُونَ شَیئا مَذکُورا وَ خَلَقْتَنِی مِنَ التُّرابِ»؛

«ثُمَّ اِذ خَلَقْتَنِی مِنْ خَیرِ الثَّری، لَمْ تَرْضَ لِی یا اِلهی نِعمَةً دُونَ أُخری وَ رَزَقْتَنِی مِن اَنواعِ المَعاشِ وَ صُنُوفِ الرِّیاشِ»

«اِلهی أَغْنِنِی بِتَدبِیرِکَ لِی عَنْ تَدبِیری وَ بِاختِیارِکَ عَن اِخْتِیاری»

 به نام خداوند بخشنده مهربان...

بر خدا توکل کردم و هیچ جنبش و توانی جز از خداوند والا مرتبه بزرگ نیست.

بار خدایا! نفسم را تسلیم تو کردم و روی خود را به سوی تو گردانیدم و امر خویش را به تو تفویض کردم...

خدای من؛پیش از آن که چیز قابل ذکری باشم نعمتت را بر من آغاز کردی و مرا از خاک آفریدی.

پس آن گاه که مرا از بهترین خاک ها آفریدی، راضی نشدی نعمتی را بر من روا داری و از دیگر نعمت ها بازم داری،

و از هر گونه وسایل زندگی و خوراک و پوشاک مرا عنایت فرمودی.

پس ای خدای من به تدبیرت مرا از تدبیر خودم بی نیاز گردان

و به اختیارت مرا از اختیار خودم بی نیاز ساز.


تو حاضری و منم غایب از رسیدن ها....

گفته اند علی ابن مهزیار 19 بار به شوق دیدار امام زمان (عج) پیاده به سفر حج رفت

تا اینکه بلاخره برای بار بیستم اجازه دیدار یافت.

گفته اند آنگاه که با دلی شکسته دیدار روی حضرت را از خدا میخواست

جوانی دست روی شانه هایش میگذارد و میگوید چه میخواهی؟

و او پاسخ میگوید به دنبال امام محجوبم هستم.

جوان ناراحت میشود و میگوید نگو امام محجوب

امام بین شماست و این عمل سوء شماست که بین امام و شما فاصله انداخته  است.

همراه جوان وارد خیمه امام زمان میشود

عرض سلام و ارات خدمت معشوقش میکند و امام با گرمی جوابش را میدهند و می فرمایند

 روز و شب منتظر تو بودیم چرا دیر آمدی...؟

نوشته بود

"بعد عمری ادعای انتظار،تازه فهمیدم اولین امتحان(بخوانید ابتلا)مدعیان انتظار مهدیِ موعودِ موجود، همان انتظار است..."

راست میگفت

انتظار تازه بعد از لبریز شدن از شوق معنا میابد

اصلن شاید انتظار این روز ها باید باشد تا در همان ابتدای مسیر،پیش از هم قدم شدن،عهد و پیمان سه نفره مان را مرور و تجدید کنیم

اصلن شاید پیش نیاز شروع حرکت برایمان لمس گوشه ای از حقیقت انتظار است...

+

آی قایقران حواست هست؟

انگار که زبانم لال برایت شده است کانهو سپرده ای بلند مدت!

سودش را میخوری و خودش را گوشه ای رها

او را برای فردا میخواهی نه امروزت که کارهای مهم تری داری

امروز های  روزمره ات غیبت کبری است

که قفل فرجش فردا ها باز نمی شود...

پیش از غروب

چون ستاره ای ظهور کن

تا ماه را به خورشید برسانی

و بین الطلوعین زندگی را تا ابد بسط دهی

صدها سال است روز وشب منتظر ظهور من و توست...

یاعلی گفتیم وعشق آغاز شد...

بسم الله

وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ

و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار) با صداقت وارد کن

 

سلام حضرت مولا...حضرت پدر...

اولین پست سال جدید را با نام شما آغاز میکنم

امید که نگاه لطف پدرانه تان برکت دهنده ی این آغاز ها باشد...

+آقاجان،حضرت صاحب...

میلاد پدرتان و روزتان مبارک

+با یک دنیا مهر دست بوس پدر بزرگوار خودم

+تبریک به همه ی پدران حال و آینده... 

 

پ.ن: عجالتا این پست یادگار بماند برای ثبت در قاب خاطراتمان تابعد...