قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

برما نظری کن که در این شهر غریبیم...

یک روز هایی در زندگی آدم هست که به ظاهر همه چیز سرجای خودش است 

همه چیز روال عادی خودش را طی میکند  

و تو ظاهرا نگران چیز خاصی هم نیستی. 

ولی وقتی به دلت رجوع می کنی می بینی قرارندارد... 

دل است دیگر،تنگ میشود...  

وقتی تمام زندگی ات دلت باشد و این دل هم قرار نداشته باشد 

 یعنی به معنای واقعی کلمه دچار بی قراری محض شده ای... 

کلی کار و برنامه داری ولی...

 

آدم باید یک جایی را داشته باشد تا وقت دلتنگی ها و بی قراری ها پناه ببرد آنجا 

برود یک گوشه بنشیند و گریه کند تمام آنچه نمی داند چه را... 

بعد سبک و رها راهش را بگیرد و برود پی کارش... 

جایی مثل گلستان شهدا... 

نظرات 5 + ارسال نظر
نیلوفر.خ سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:52 ب.ظ http://rahneshin094.blogfa.com

سلام
مث همیشه انچه از دلت براومد لاجرم بر دلم نشست . . .
همیشه کلی درد دلها و غم و غصه هامو جمع میکنم تا فرصتی پیش بیاد برم
شهدا و خودمو خالی کنم ، از غصه هام واسشون بگم
ولی به محض رسیدن به گلستان شهدا همش یادم میره! وخیلی عجیب دلم وا میشه
اون وقت زیر لب این بیت از سعدی رو با خودم مرور میکنم؛
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی . . .

سلام فرمانده
قطعا تنفس تو اون فضای ملکوتی روح آدم رو آروم میکنه
در پناه حق باشی

khanoOmi سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:18 ب.ظ

جایی مثل گلستان شهدا . . . ......
رفیق بامعرفت باز بدون ما رفتی به میعادگاه عاشقانه ها . . ....؟!

سلام جانا
کم سعادت بودم از همراهی همه ی دوستان باز موندم
انشاالله همین زودی ها با هم بریم، این طوری خیلی بیشتر صفا داره

م.بیدار چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ق.ظ http://bidarha.blogfa.com

سلام. مطلب به جا و قابل توجه و تاملی بود .

امیدوارم همیشه با شهدا همنشین باشیم .

یا علی

سلام
انشاالله

م.حامی چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ http://rahibesoyedost.blogfa.com

سلام عزیز
این خیلی مهمه که شهدا چی کار کردن که شدن پناه این دلهای ما
مگه اونا کسایی جدای از ما بودن؟؟
یکی از راویای جنوب میگفت:ماها فکر میکنیم توی یه برهه ی زمانی در آسمون باز شد یه عده اومدن روی زمین شهید شدند و دو باره در آسمون بسته شد
دوست عزیزم اونام نه معصوم بودن نه پیامبر
کاش قدری با تامل تر رو سیره شون کار میکردیم...
راستی رفیق چند وقته قراره با هم بریم نمیشه شما جدا میری ما جدا
بیا خدا وکیلی دفعه ی بعدو با هم بریم...

سلام
انشاالله که دستمون رو بگیرن و بتونیم با معارفشون آشنا بشیم
آره کاش جور کنیم همین زودی ها با هم بریم

بهار ولایت چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:05 ب.ظ http://baharvelayat.blogsky.com

سلام به کسانی که ما نیازمند سلام انها هستیم
سلام به آنها که هرلحظه مشتاق دیدارحق بودند
سلام به آنان که در بهترین لحظاتشون لذت دیدار سید شهیدان را بردند
به کسانی سلام می کنم که دوست دارم روزی مرا بین خود شون دعوت کنند
ای شهیدان خدایی شما چطور توانستید راه حق را پیش بگیرید و تا آخر دنبال کنید
نیازمند اراده ی محکم شما هستم آیا مرا قابل می دانید ؟
قابل می دانید که یک ذره از ...
زبانم گویا نیست نمی دانم چه میگویم
فقط می گویم مرا با هدایای خود خوشنود کنید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد