قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

قایــــــــــــــــــــــــــــــقـــران

نه به آبی ها دل خواهم بست، نه به دریا

دغدغه های مجازی

 

صبرکن قایقران با توام ...چند لحظه به حرف هایم گوش کن، بعد راهت را بگیر و برو. نگاهی به گذشته ات بینداز، نه، خیلی دور هم نمیخواهد بروی همین 6-7 ماه قبل تا به امروز را میگویم. به نظر می آید دوندگی ها و کارهای این روزهایت، یا بهتر است بگویم این چند ماهت بیشتر از هرچیز بهانه ای شده بود برای تحقق دغدغه های شخصی ات. بهانه ای تا به وسیله ی آن شهوت تاثیر گذاری ات را ارضا کنی و دلت را خوش کرده ای که دغدغه ی فرهنگی داری،که دردمند و بیداری، که مثل خیلی های دیگر دانشجوی سیب زمینی نیستی...

راست میگویی، اصولا آدمها با دغدغه هایشان زنده اند. نه تنها زنده،که همین دغدغه ها به زندگیشان معنا میبخشند و انسان اگر بی دغدغه باشد آن وقت این زندگی است که دغدغه هایش را بر او تحمیل خواهد کرد ولی حواست باشد اگر کم دغدغه و گنگ دغدغه هم باشی یا اگر دغدغه ات دغدغه نباشد بازهم اوضاعت بهتر از این نیست.

چند لحظه پارو نزن و قایقت را بسپار به امواج دریا. نگاه کن، زندگی یا به ما میگوید جان بکن برای من، یا میگوید بزن به سیم بیخیالی، از این دو حال که خارج نیست، هست؟ بالا و پائین زندگی آخر الزمانی ما هم چیزی به جز این نیست اگر بادقت تماشایش کنی؛درست مثل همین قایق کوچک است وسط این دریای وسیع و مواج ، پارو که نزنی همسو میشوی با جریان دریا و این که مقصدت کجا باشد را خودت هم نمیدانی ...

اگر واقعا دغدغه این روزهایت تعالی و سازندگی است، اگر به راستی راه را میپیمایی تا برسی و برسانی به ساحل امن دوست، پس چرا دلت را خوش کرده ای به این و آن؟ به اینجا و آنجا به... نمیدانم... اما این را خوب میفهمم که این روزها خودت بیشتر از هرکس دیگری به خودت نیاز داری،حواست باشد نکند برگردی و ببینی تمام فرصت ها از دستت لیز خورده اند، آن وقت تو میمانی و یک دنیا حسرت....

آی قایقران با تو هستم،اصلا گوش میدهی ؟

نظرات 7 + ارسال نظر
دوست چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ب.ظ

واقعاقلم زیبایی داری موفق باشی!!

مخلص شما دوست مجهول الهویه هم هستیم
سپاس

م.حامی چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:42 ب.ظ http://rahibesoyedost.blogfa.com/

سلام نمی دونم جه قدر تا حالا به رفتار دانشجوها هنگام دیدار مسئولان دانشگاه دقت کردی؟؟
مطالبی که گفته میشه اصولا شکایت از کیفیت غذا و از این قبیل مسائل ساده ی دانشگاست...
یه چیز جالب تر داخل جلسه ی نشست نخبه های دانشگاه با رئیس دانشگاه(اردو مشهد) شکایت از تفکیک جنسیتی بود فکر کن.....
همیشه فکر می کنم چرا دغدغه ی تعداد کثیری از بچه هابرگزار نشدن(کم بر گزارشدن) کرسی های آزاد اندیشی توی دانشگاه که مقام معظم رهبری اینقدر روش تأکید کردن و میکنن نیست؟؟یعنی کیفیت غذای دانشگاه نسبت به مطالبات رهبری تو دانشگاه ارجعیت داره؟
هی...
خانمی دست رو دلم گذاشتی که خیلی خون بود
از هر چه بگذریم سخن دوست نیکوست امتحان تجزیه رو بچسب
یا علی

آه...رفیق
چه گویم که نا گفتنم بهتر است...

م.بیدار یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:22 ق.ظ http://www.bidarha.blogfa.com

مدتها فکر میکردم کار فرهنگی کردن یه علاقه و یه کار تفریحیه و یا دغدغه شخصیه اما متوجه شدم در امور فرهنگی ،جوانان مذهبی امروز ما حکم شناگری دارند که در وسط اقیانوسه و باید بی خستگی بی درنگ شنا کنه و به ساحل مقصود برسه آیا میتونه بی خیال شنا کردن در وسط اقیانوس بشه ؟

و من هم تا الان فکر میکردم افرادی که در فضا های تشکل های اسلامی کار میکنند باید با دیدن سطح دغدغه های بعضی از هم سن سال هایشان و این که چطور وسط این اقیانوس عمیق گیر کرده اند. لا اقل قلبشان درد بگیرد و با اعماق وجودشان تلاش کنند برای بهبود اوضاع،و لذا گاهی با دیدن بعضی نا بسامانی هایی که دامن گیر طیف بسیار وسیعی از افراد شده است فکر میکردم یعنی جوانان مذهبی ما اینقدر در اقلیت هستند؟... اما دارم به این نتیجه میرسم جوانان مذهبی دغدغه مند کم نیستند اما آن طورکه باید و شاید هم تاثیرگزار نیستند،که آسیب شناسی این موضوع و چرایی آن،خود نیاز بحث مفصل دارد...

و شاید یکی از دلایلش نیاز به خود سازی باشد،تا اقلا ببینیم با خودمان چند چندیم،درست مثل این روزهای قایقران

نیلوفر.خ جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:03 ق.ظ

صبر کن قایقران!
گفته بودی قایقی خواهی ساخت ،دور خواهی شد از این خاک غریب . . .
قایقت جا دارد ؟!
منم از اهل زمین دلگیرم . . .

قایقم ملجاء دلهای غریبی است که تنها مانده
راه را میجوید
توهم ای دوست بیا
کاش می فهمیدم
به کجا باید رفت
"خانه ی دوست کجاست"

"شعر نو نگفته بودم که اونم امشب به لطف شما قسمت شد...برای اول کار خیلی هم داغون نبود موافقی؟ نخند

نیلوفر.خ جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:01 ب.ظ http://rahneshin094.blogfa.com

هرکجایی بـــروی، مقصدت هر چه که هست؛
به تو ایمان دارم
تو بران قایقـــــــران؛
به همان سمت که خورشید از آن می روید
قایقت را بنشان ساحل آن شهر عزیــز؛
که در آن پنجـــره ها رو به تجلی باز است،
و در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
تو بران قایقـــران! به تو ایـــمان دارم
عاقبت می دانم؛
که خـــدا قایق افکارت را ،نیت پاکت را
می رساند به همان شهر عزیز ؛
آنســوی دریاهــا . . .


اعجاز کلامت جفتمونو شاعر کرد !!!
عالی بود عزیزم

تشکرات از این همه لطف رفیق
من که رسما کم اوردم،دمت گرم
همین طور پیش بریم استعداد های نهفتمون هم شکوفا میشه...

lale flower دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:44 ب.ظ

من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری میباید سفری تا
ته تنهایی محض
هر کجا لرزیدی از سفر ترسیدی
فقط اهسته بگو:
من خدا را دارم.

حامد پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.1afsarejavan.blogsky.com

افسران جنگ نرم خسته نمی شوند یعنی نباید خسته شوند. پس چرا ما خسته می شویم؟ کجای کار ایراد دارد؟ چه چیزی کم است؟
شاید باید انگیزه داشته باشی. باید دلت سوخته باشد. باید عمق فاجعه را درک کرده باشی.باید ...

خدا را شکر که هنوز خسته نشده ایم و انشاالله خسته هم نخواهیم شد اما همان طور که در کامنت های بالایی گفتم به نظر میرسد گاهی دلسرد میشویم ،انگار هنوز خودمان هم به یقین نرسیده ایم که در کدام سنگر باید بایستیم و چه کار کنیم.(حداقل در مورد خودم که مطمئنم) گاهی فکر میکنم اصلا من کجای تاریخ ایستاده ام و آیندگان درباره ی من چه قضاوتی خواهند کرد؟!! اگر جواب همین ندا های درونیمان و همین سوال هایی که گفتید را درست و اصولی پیدا کنیم، اگر به یقین برسیم و بتوانیم خودمان را قانع کنیم آن وقت اگر زمین و زمان هم جان بکنند نمی توانند دلسرد و خسته مان کنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد